کابوس وحشتناک (طنز)
محمد امامي
emami41@yahoo.com
www.bahareno.ir
امروز یکی از دوستام رو دیدم ، هنوز سلام و علیک ما تموم نشده بود که گفت :
خدا شيطون رو لعنت کنه ! حتما می گي چرا ؟! آقاجون چرا نداره دیگه ! شيطونه ديگه !
... الغرض ديشب به دليل خستگی مفرط که داشتم به ناچار شام رو دیروقت خوردم و شکمم خیلی سیر بود و همین جور که روی بالش لم داده بودم خوابم برد که ای کاش خوابم نبرده بود !
... چشمتون روز بد نبینه ! هنوز لحظاتی از خوابم نگذشته بود که خواب دیدم رییس یک اداره شدم ! فرمون اداره به دستم افتاده بود و تخت گاز می روندم ! فکر کنم همون اول ترمز رو که بریدم ، دنده عقب رو هم کنده بودم ! یه صندلی نرم و چرخون داشتم که هیدرولیک بود و روی اون چرخ می زدم ! همه ی زیردستام رو دور خودم جمع کردم و داد سخن سر دادم :
آهای. . . آهای ... خبردار باشید ...
فعلا اختیار دست منه
حواستون جمع باشه
حکم صادر می کنیم
مدیر عزل می کنیم ، مدیر نصب می کنیم
استعفا می پذیریم
جابه جا می کنیم
جلسه برگزار می کنیم
زود هم نیاین در اتاق رو به روتون می بندیم
اضافه کار صفر می کنیم
آهای . . .
آب حوض خالی می کنیم !
سماور کهنه ، قوری کهنه ، آهن قراضه خريداریم !
آهای . . .
جونم براتون بگه و چشمتون روز بد نبینه که در همین حال بودم که چند تا از کارکنان اومدن و زیر بغلم رو گرفتن و من رو از پنجره ی اتاق بیرون انداختن ! همونجوری وسط هوا و زمین بودم و فریاد می زدم که ناگهان از خواب پریدم !
عرق سردی روم نشسته بود ، رنگم زرد شده بود و از ترس دچار سردرد شده بودم ! نگاهی به اطرافم انداختم و متوجه شدم اون رویدادی که تا چند لحظه پیش داشت اتفاق می افتاد چیزی جز یک کابوس نبود ! کابوسی وحشتناک که خدا نصیب هیچ کدومتون نکنه !
... کمی به اون خندیدم و بهش سفارش کردم دیگه شبها دیروقت شام نخوره و یا کمتر بخوره که دچار چنین کابوس هایی نشه !
يزدفردا
- نویسنده : یزد فردا
- منبع خبر : خبرگزاری فردا
دوشنبه 13,ژانویه,2025